فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

این روزهایی که نبودیم.

گل مامان این چند روز که برات چیزی ننوشتم دلیل خودشو داشت .آخه کلی مهمون دوست داشتنی داشتیم مامانجون مهربون و خاله افسانه جون و دخترخاله آیلین اومده بودن پیش ما شمال. خیلی بهمون خوش گذشت مامانجون کلی قربون صدقت می رفت جیگرم. خاله افسانه هم که دیگههههههههه نگوو همش بغلش بودی تو این چند روز که پیش ما بودن . البته مامی هم الان ٥ روز سرماخورده. با اینکه همون روز اول سرماخوردگی رفتم دکتر و دارو و آمپول و این حرفا و اینکه شما دو شب به خاطر من پیش مامان فریبا خوابیدی بازم امروز که از خواب پاشدی دیدم حالت های سرماخوردگی داری گلم. از دکترت وقت گرفتم که ببرمت پیشش تا سریع تر خوب بشی عشق مامان. امیدوارم زود زود خوب شی گلم . اینم چند تا عکس از این چ...
11 ارديبهشت 1392

خاطرات 2 ماه اول رونیا

دختر گلم چون من این وبلاگ از دو ماهگی شما درست کردم واسه همین اینجا خاطرات دو ماه اول زندگیت رو به صورت خلاصه واست مینویسم. 30/11/91 :  روز تولد شما . شما تو بیمارستان شفا ساری تحت نظر دکتر بنافتی در ساعت 9:40 دقیقه صبح دوشنبه 3 بهمن 91 با وزن 2600 گرم و قد 46 و دور سر 34 به دنیا اومدی. خوش اومدی گل خوشگلم.   1/12/91 :مرخص شدن از بیمارستان در ساعت 1 بعدازظهر.رفتن به خونه مامان فریبا و بابایی.   2/12/91:شروع زردی رونیا 3/12/91:افتادن بند ناف رونیا طلا.     5/12 91: آزمایش تیروئید و شنوایی سنجی. یه روز بد واسه من ورونیا چون از کف پای دخترم خون گرفتن دو بار یه بار برا تیروئید یه ب...
5 ارديبهشت 1392

هوراااااااااااااااا

بالاخره موفق شدم رونیا جون رو ترک پستونک جونش بدم .امروز بالاخره رونیا پستونک جدیدش رو پسند کرد.اینم عکس گل دختر با لباس توت فرنگی و پستونک جدیدش. فدات بشم من چقدر بهت میاد البته خودت خوشگلی که بهت میاداااااااااااااااااااا.جیگر مامانی.                                                         البته از این یکی پستونک خیلیم خوشش نمیاااااااااد .ببینین چه اخمی کرده.   ...
5 ارديبهشت 1392

رونیا طلا و شیر خشک

  طلا خانم شما که دنیا اومدی از روز دوم زردی گرفتی. روز هفدهم رفتیم تهران و اونجا شماروهم پیش یه دکتر بردیم و گفت خیلی زردیش طولانی شده و زیاد وزن نگرفته به خاطر همین برای شما شیرخشک تجویز کرد و گفت برای زردیش تا دو روز اصلا شیر مامی رو نخوری و فقط شیر خشک بعد از اونم روزی 2 الی 3 وعده که یکم وزن بگیری مامان جون.این شد که الان شما هم شیر مامی رو میخوری هم شیر خشک.اولین شیرخشکت ببلاک کامفورت بود الان هم به سفارش دکتر شفاهی نان 1 میخوری عشقم. فقط دعا می کنم که شیر خشک که میخوری می می مامان رو یادت نره . آفرین گل خوشگلم. دوست دارم عشقم. اینم عکس اولین شیشه شیرت که مثل خودت کوشولو بود.         &...
5 ارديبهشت 1392

اولین خنده های عشقم

مامان جون از وقتی دنیا اومدی اولا فقط تو خواب می خندیدی مثل این عکست ببین چه خوشگل می خندی.   بعدا که بزرگتر شدی یعنی دقیقا تو 27 روزگیت برای مامان تو بیداری خندیدی که کلیییییییییییی خوشحالم کردی . ایشالا لبات همیشه خندون باشه عشق من. اینم عکسش. و بالاخره توی 57 روزگیت یه خنده صدادار تحویلمون دادی.وایییییییییی که چه کیفی کردم.دوست دارم طلا خانوم.اینم عکسش (البته انقدر وول میخوری موقع خندیدن که همه عکسا تار میوفته)         ...
4 ارديبهشت 1392

رونیا و پستونک جونش

گل مامان وقتی شما تو دل مامان بودی من چون خیلی دوست داشتم که شما پستونکی بشی یه پستونک خیلی خوب و نرم برات پیدا کردم و خریدم.خیلی هم گشتم تا یه پستونک خوب پیدا کنم که شما خوشت بیاد.شما که به دنیا اومدی از روز دوم بهت پستونک دادم تا بهش عادت کنی .اما چی بگم از شما که دیگه زیادی عادت کردی نه اینکه به پستونک بلکه فقط همون پستونک اولی که بزات خریدم رو دوست داری و هیچ پستونک دیگه ای رو قبول نداری مامان جان.هر کاری می کنم نمیتونم حریفت بشم.آخه دخترم این همه پستونک خوشل هست چرا به این یکی گیر دادی آخه. اینم عکس پستونک جونت که شما عاشقشی.ببین چه زشته آخه گلم . اینم عکس شما و پستونک جونت . ببین چه کیفی می کنی باهاش.   ای...
4 ارديبهشت 1392

رونیا جون و حموم

خانوم خانوما چی بگم از خانومیت که تو حموم اصلا صدات درنمیاد.خیلی حموم رو دوست داری فقط وقتی گشنت باشه یکم نق میزنی که خوب اونم حق داری مامان جون یه بارم که تو حموم هروقت مامان فریبا آب میریخت روت براش میخندیدی .قربون خوش حمومیت برم من.چندتاعکس خوشگل از اولین حمومت تا الان که 2 ماه و 5 روزته طلا خانوم .ببین چه بزرگ شدی ماشالا...               اینام چندتا عکس بعد حمومته... ببین چه ناز خوابیدی .... آخه هر وقت از حموم میای اینجوری غش میکنی و می خوابی. فدات بشم من گل خوشگلم.بوسسسسسسسسسس.                ...
4 ارديبهشت 1392

دو ماهگی رونیا طلا مبارک.

عشق مامان دوماهه شدنت مبارک . امروز با بابا حجت 3 تایی رفتیم خونمون .شمارو گذاشتم تو تختت و آویز تختت رو روشن کردم بالای سرت کلی با تعجب نگاه می کردیش.فدای اون چشات بشم که امروز خونه رو کلی با تعجب نگاه می کردی.اینم عکسای جشن کوچیک دوماهگیت طلا خانوم.البته خودمونو کشتیم تا یه عکس درست و درمون ازت بگیریم ولی مگه می ذاشتی .بالاخره فقط تونستیم همینارو  بگیریم که خیلی خوب از آب در نیومده اما تو انقدر ماهی که تو همین عکسام میدرخشی گل مامان. بقیه عکسهادرادامه مطلب.       ...
4 ارديبهشت 1392

جشن 40 روزگی رونیا طلا...

    عشق مامان 9 فروردین خونه خاله صبای مهربون جشن 40 روزگی شمارو گرفتیم.خیلی خوش گذشت کلی هم بزن و برقص کردیم البته شما تمام طول جشن با اون همه سر و صدا خواب خواب بودی .مامان فدای اون ریزه میزگیت بشه که هرچی گشتیم واست لباس پیدا نکردیم مجبور شدیم برات بدوزیم.زحمت دوختن لباستو عمه زینب مهربون و مامان فریبا کشیدن .دستشون درد نکنه. چقدر بهت میاد این لباس .ماه شدی گلم.بوسسسسس اینم شیرنی های جشنت بود که خیلی بامزه بودن. ...
3 ارديبهشت 1392